غرق‌شدن در امریکای لاتین به‌وقت تابستان

ــ بعد از چندسال به رؤیای بازخوانی چند کتاب دوست‌داشتنی‌ام جامة عمل پوشاندم و راضی‌ام. الآن با جرئت بیشتری این روند را ادامه می‌دهم و نام وقت‌تلف‌کردن بر آن نمی‌گذارم.

دیروز هم ساندترک‌های خیلی زیبای فیلم عشق در زمان وبا را دانلود کردم و گوش دادم. دلم برای نیلده‌براندای زیبا و فرمینای باوقار تنگ شد. فیلمش را دانلود کردم.

اینجور وقت‌ها، احساس می‌کنم گل بزرگ گوشت‌خواری از درون تاریکی جنگل‌های آمازون به‌سمتم می‌آید (انگار چیزی از تیتراژ فیلم یادم مانده) و مرا در گرما و بی‌خیالی به بعضی چیزها و توجه به چیزهای متفاوت‌تری فرومی‌برد.

ــ دیروز، سرظهر و زیر تابش داغ خورشید، وسط خیابان بی‌درخت راه می‌رفتم و به‌سمت چپ که پیچیدم (همان مسیر که به سه‌راه معروف می‌رسد) انگار در فضایی مثل کتاب اوا لونا راه می‌رفتم. فقط یک‌عالمه درخت و شرجی هوا کم بود. و من خوشحال بودم که با وجود گرما، نسیم خوبی می‌آمد و از خیابان هرم داغ و بوی شاش گربه (به‌نقل از بچگی‌های اوا) آدم را احاطه نمی‌کرد.

ــ سلام جسی کوک و شب‌های متروپولیس!

ــ از لحظات آخر برنامة دیشب بعد از بازی برزیل و نیجریه خیلی خوشم آمد؛ وقتی با اوکتاویو درمورد تلفظ صحیح نام‌های برزیلی صحبت می‌کردند.