جزئیات خوشکلی که باعث میشن عاشق این سریال باشم

سی: آه ه ه ه ه! این یه نشونه‌س.

گریت جی: میشه خفه شی؟

سی: یه بچه رو از دست دادیم، بعدش فهمیدیم نمی‌تونیم بچه‌دار بشیم، حالام که تو دفتر فرزندخوندگی به هلن برخوردیم (و اون ماجراها رو به رخمون کشید و بعدشم قراره نذاره از جای دیگه هم بچه بیاریم). تابلوئه خدا داره سعی می‌کنه یه پیامی بهمون بده.

گریت جی: ما کاتولیکیم، خب؟ خدا یه درو که می‌بنده صدتا در دیگه رو وامی‌کنه! لطفاً این رفتار پر از ناامیدی رو تمومش کن! بچه می‌خوای یا نه؟

سی: بهتره با حقیقت روبه‌رو شیم. ما آدمای بدی هستیم که لیاقت پدرمادرشدن رو نداریم.

گریت جی: اوه ه ه ه! خب با این حساب کی لیاقتشو داره؟ ببین،  یه نگاه به این احمقای بچه‌پرور بنداز! اونا هم لیاقتشون بیشتر از ما نیست! (باهاش موافقم)

مهم نیست در گذشته چه کردیم.  والدین‌شدن یعنی شروع دوباره و این دقیقاً‌همون کاریه که وقتی بچة خودمو آوردیم تو خونه، قراره انجام بدیم.

سی: اولین‌باره که احساس می‌کنم واقعاً می‌خوای بچه‌دار بشی.

گریت جی: خب، اولین‌باره که یکی بهم گفت نمی‌تونم صاحب چیزی باشم.

ـ دسپرت هاوس‌وایوز؛ فصل 2، اپیسود 16

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد