«بیرونکشیدن هیولاها»
سوزی: دلم میخواد شاد باشی، ایدی هم شاد باشه. ولی ... میخوام اول خودم شاد باشم! من و مایک قرار بود با هم باشیم. دیگه نوبت شادبودن من بود.
(فصل 2، قسمت 2)
از چند روز پیش، با توصیة تلویحی دن، دارم به روند رودرروشدن با هیولاها فکر میکنم. اما اینکه کار به کجا میکشد یا درصورت رویارویی، چه چیزی در واقعیت خواهم دید... شاید هیچچیز را نتوانم بهدرستی پیشبینی کنم. شاید دلم برایشان به رحم بیاید.
خیلی وقت بود عکس به این خوشکلی و کِشندگی برای جلد کتاب ندیده بودم! کاش من طراحش بودم!
خوشمزهنوشت: وقتی لینت دستبهدامان موش میشود تا تام به خودش بجنبد و دستی به سروروی خانه بکشد.