«نه هامون ماند و نه دریا»

1. خداوند عمرو دیاب نازنین را حفظ کند که هرچند وقت، آهنگی از او پیدا می‌کنم که تکانم می‌دهد و دوستش دارم.

[متن و ترجمۀ آهنگ]

     معمولاً همان ابتدای یافتن آهنگی که معنایش را نمی‌دانم، سراغ ترجمه‌اش نمی‌روم. درمورد آهنگی حتی سال‌ها طول کشید تا کنجکاوی‌ام مرا به سمت ترجمه و دانستن معنایش کشاند. اما طی سال‌ها، آن‌قدر به معنایی که از آن در ذهنم ساخته بودم، عادت کرده بودم و آن‌قدر با همان تصاویر به من انرژی می‌داد که حالا هم فقط کلیتی از معنای واقعی‌اش در ذهنم مانده. اما معنای آهنگ بالا را بعد از 1-2 روز پیدا کردم. و عجیب مفهومش با موسیقی و لحن خواندن و احساسی که پیش از فکر کردن به معنایش در ذهنم شکل گرفته بود، جور درمی‌آید.

2. تا چند دقیقۀ پیش، فکر می‌کردم دارم از این «چیز» فرار می‌کنم. ولی وقتی بیشتر به «فرار کردن» فکر کردم، به‌نظرم رسید شاید «فرار» لغت مناسبی نباشد. اصلاً کار درستی هم نباشد. فعلاً در مرحلۀ جاخالی دادن و سر را به آن‌سو چرخاندن هستم.

* برای-خود-نوشت: خیره شدن به خورشید برای چشم‌ها ضرر دارد و اگر بلندپرواز باشی، بال‌‌هایت ذوب می‌شود. پس از کنار بعضی ورطه‌ها دامن‌کشان عبور کن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد