ماجرای ساعت های طولانی و همزاد نچسب من

    دارم به این نتیجه می رسم ماه رمضانی که روزهاش بلند است، بسیار بلند است، با محاسبۀ من بلندترین در نوع خود است*، بهتر است آدم سیستم جغدی پیشه کند.

   ساعت های صبح که هنوز انرژی هست. ساعت های عصر دلم می خواهد کاری بکنم، ولی انرژی زود به زود از دست می رود و هزارجور حسرت _از کارهای ناکرده گرفته تا ذات خوردن و آشامیدن_ در دل آدم موج می زند. فکر می کنم بهترین کار این است که ساعت های بین افطار و سحر بیدار بمانم. هم برای خوردن بهتر است هم شاید انرژی م بیشتر باشد. گرچه بعد این همه ساعت گرسنگی، با آن شوکی که به معده وارد می شود، تضمینی برای سرحال و سرپا بودن نیست.

   *حساب کردم، دیدم طبق دانسته هام، این مدل ماه رمضان که از نیمۀ خرداد تا نیمۀ تیر باشد، بلندترین روزها را دارد. چون روزها تا ابتدای تیر بلند می شوند و بعد آن، شروع می کنند به کوتاه شدن. یعنی روزهای آخر خرداد و اول تیر بلندترین روزهای سال باید باشند.

   اقبال بلندم این است که امسال گرما خیلی گزنده و آزارنده نیست. البته من از این گردوخاک و طوفان های غبار بیشتر از گرمای آزارنده بدم می آید. چون از آن می ترسم. فکر می کنم کلاً رکورد فوبیا داشته باشم. انقدر که خیلی چیزها توانایی ترساندن من را دارند. درست است که تسلیم خیلی هاشان نمی شوم و عادت در من زود اثر می کند، خود ترس همیشه هست. در بطن و ریشۀ وجودی ماجرا و من حضور دارد. شاید هم با من زاده شده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد