جرقه

 باید گفت امید و همزیستی ناشی از آن به تغییر میل درونی معشوق باور ندارد. امیدی که در قلب انسان ساکن است، باور دارد که این میل از پیش وجود داشته است. معشوق آنچه را وانمود می کند که واقعاً نمی خواهد، واقعاً می خواهد. یا آنچه را وانمود می کند نمی خواهد، می خواهد که جهان بداندیش ِ  گمراه کنندۀ پیرامونش  آن را بخواهد.  خلاصه چنین نیست که به نظر می رسد. حقیقت اثری است خفیف از چیزی دیگر ...

امید چنین چیزی است.

تصرف عدوانی، لنا آندرشون، ص170

***

امروز، موقع یادداشت برداشتن از کتاب تازه تمام شده، به دو نکته پی بردم که برایم جالب بودند. 

یکی شان این است که گاهی مهم است جمله یا بخشی از متن که برایمان برجسته‌تر شده، دقیقا در کجای داستان واقع شده است. امروز داشتم چند جمله پشت سرهم را درمورد امید رونویسی می کردم از کتاب، که درست در صفحه پایانی قرار داشتند. ممکن بود بعدها که یادداشت هایم را می دیدم، فکر کنم در صفحه های پیش از پایان درج شده بودند نه دقیقا همان بند یکی مانده به آخر، که بعدش تکلیف استر با خودش روشن می شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد