«چرا هرچی نفّاخه میدن به من؟» *

یه وقتایی م هست بعضی چیزای زندگی نفّاخن. اصلاً تو زندگی داری راه میری یهو نفخ می کنی.

* پرسش طلبکارانۀ فامیل دور، وقتی چندسال پیش داشتن بازی می کردن وسایل دستشونو با هم عوض می کردن، یه دیگ کتلت که بی بی پسرعمه زا جان پخته بود افتاد دست آقا. یه بار هم کلم ببعی رو گرفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد