... اگر دربندِ در مانیم، درمانیم!

گاهی گریزی از همراهی های اتفاقی نیست. به خصوص وقتی اعتقاد داشته باشی در این مسیر است که دری به رویت باز می شود. حالا ما رفتیم، به در رسیدیم، حتی کوبیدیم، باز نشد! دروازه ای در جهت دیگری گشوده شد، بی کوبش. اعتقاد دارم باید آدم این باشم که اگر لازم شد حتی، دری را ببندم یا قفل بزنم بر آن. همیشه نباید درهای بی شمارِ باز به روی خودم داشته باشم و هرکسی از آن رفت و آمد کند. مسئله این است که وقتی در مسیر تلاش شخصی ات هستی و سرت به کار خودت گرم است، بعضی ها توقع دارند این همراهی های مقطعی در مسیر همیشگی بشود. انتظار بسته شدن یا حتی نیم-بسته شدن در را ندارند.

هیچ کس قرار نیست به تمام آدم های زندگی اش پاسخ قانع کننده و موردپسندی بدهد.

پیش به سوی کنترل درها!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد