June 30, 2014 ·

گربۀ امیلی بچه دار شده. دارن با ایلز برای بچه گربه اسم انتخاب می کنن :
" ده دقیقه بعد بر سر این موضوع که امیلی راضی نشد بچه گربه را به ایلز بدهد دعوای سختی به راه انداخت. ایلز برآشفته و خشمگین گفت : کفتار لق لقو! من باید نگهش دارم. بچه خوک! این گربه همان قدر که مال توست مال من هم هست. گربۀ پیر انبار ما پدرش است."


June 30, 2014 ·

وقتی اسم لوسی م. مونتگمری میاد، بیشتر یه خانوم با وقار آروم توی ذهنم مجسم میشه. راستش سریالهای محبوبم رو به اسم سالیوان یادآوری می کنم اغلب.
اما قلم ایشون به سادگی کاری می کنه که من ِ تیره رو از عمق می کشه بیرون و حالم رو واقعا عوض می کنه :

_ عمه نانسی به امیلی : " به خوشکلی نقاشی ئی که ازت کشیده بودن نیستی. البته منم توقع نداشتم که باشی. نقاشی ها و سنگ نوشته های روی قبرها هیچ وقت قابل اعتماد نیستند."
_کارولین پریست به امیلی : " شب بخیر. من و نانسی تو ساختمون قدیمی می خوابیم. و البته بقیه مون هم راحت تو گورشون خوابیده ن."
عمه نانسی: " ما در ویترگرانج هیچ روحی نداریم. مگرنه، کارولین؟ به نظر ما نگه داشتن ارواح اصلاً بهداشتی نیست."
* پیرپاتالای هاف هافوی بامزه!



June 30, 2014 ·

از خوشبختی های من دوستی تازه م با یه دختر 12 سالۀ عشق کتاب هست
که احساساتشو خیلی ساده ولی متفاوت به واژه میاره
و سعی می کنه من ِ کتابی رو بفهمه
دوستش دارم *_*


June 30, 2014 ·

برعکس یه وقتایی که با چنگ و دندون چسبیدم به خونه و چاردیواری م،
یه وقتایی هست که شدیداً دلم میخواد خودمو پرت کنم بیرون.
یا مث امروز که کلاً یه چیزی از ته دلم میخواد پر بزنه بره بیرون!
نمی دونم کجا، فقط رفتن. انگار هوا کم باشه


June 29, 2014 ·

نمی دونستم آدمی تا سالیان سال باید در پی چیزی باشه که از همون ابتدا بوده
همون ابتدای شناخت خودش
همون نخستین جستجوها


June 29, 2014 ·

« زه زه _ قهرمان بی چون و چرای « درخت زیبای من » _ در این مرحله نیز زندگی اش از شیطنت و بازی درآوردن سر دیگران سرشار است . در اینجا هم خیال پروری رهایش نمی کند ؛ باز هم در علم رویا برای خود پدری می سازد که مهربان و پر احساس باشد و شب وقتی که زه زه خوابیده به سراغ او بیاید و رویش را بپوشاند » . ص 11
__خورشید را بیدار کنیم؛ ژوزه مائورو د واسکنسلُس


June 29, 2014 ·

پس از این به بعد باید یاد بگیرم با خودم اسپانیایی حرف بزنم
انگار که در دشت های غرناطه باشم
سوغاتی چی دوست دارین براتون بیارم؟


June 29, 2014 ·

گل همین 5 روز و 6 باشد
دل سیلور به انبه خوش باشد


June 29, 2014 ·

« بیا با هم انبه خوریم
غم دنیا نخوریم »


welcome dear mango
جاداره به سنت حسنۀ هرساله به انبۀ عزیزم، این سمبل عشق و شوریدگی سیلورانه خوشامدی بلند بالا عرض کنم
حقا که اول تابستون بدون بوی انبه لطفی نداره.
زنده باد انبه


June 28, 2014 ·

برزیل و شیلی
درسته برزیل به بازی های قشنگش معروفه
اما شیلی م انگار داره خوب بازی می کنه
مهم ترش، کشور ایزابل آلنده س .. اسم یکی شون هم «خارا» هست که منو یاد ویکتور خارا می ندازه :s الانم که 100 ص آخر «خانۀ ارواح» م و رسیده به بخش های کودتای نظامی و همون روزایی که خارا و هزاران نفر دیگه شکنجه و ناپدید شدن


June 27, 2014 ·

رسد آدمی به جایی که
فقط سر به بیابون گذاشتن علاج کار باشد


June 27, 2014 ·

" ایزابل از برهنگی به نمایش درآمده (توسط سرخپوستهای بومی) استفاده میکرد تا کنجکاوی دیرینه اش را ارضا کند. سالها از خودش پرسیده بود که مردها و زنها چه تفاوتی ممکن است داشته باشند. حالا در مرز ناامیدی و سرخوردگی بود، چون به هرحال این تفاوت خیلی کوچک به نظر می رسید. حتی آن طور که به ندیمه اش گفت تفاوت موجود به راحتی در کیف دستی اش جا می گرفت." ص 253

__ زورو؛ ایزابل آلنده؛ محمدعلی مهمان نوازان؛ انتشارات مروارید.


June 27, 2014 ·

« در پهنه گیتی مرغکی است که تنها یک بار در زندگی خویش آواز می خواند. آوایی دلنشین تر از آواز هر مخلوق دیگری در گستره خاک.
از آن دم که ترک آشیانه می گوید خاربنی را می جوید و تا آن را نیابد آرام نمی گیرد. چون آن را یافت در میان شاخسار گزنده می نشیند و می خواند و خود را بر فراز بلندترین و تیزترین شاخه خار مصلوب می کند. و در واپسین لحظه های زندگی درسوگ خویش بلند آوازتراز بلبل و چکاوک نغمه سرایی می کند.»
__ مرغان شاخسار طرب
* خودم نسخۀ «پرندۀ خارزار» رو دوست دارم اما این دم دست بود و کپی و پیست و .. :


June 27, 2014 ·

با بعضی هام نباید اصن حرف زد
فقط باید بهشون خیره شد و داد کشید :
هوودووور! هوودوور، هودور، هودور، هودوووووررررررررر !!
به همون 7 خدایان!


June 26, 2014 ·

گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود


June 26, 2014 ·

آها!
یه وقت رفتین دزدی فیس بوک چک نکنین
چک کردین هم لاگ اوت کنین
:))


June 26, 2014 ·

ساکت شدن! :/
ببینم شما منو لو دادین؟
:)))

June 26, 2014 ·

طبقه پایین ما الان بساط عیش و نوش و اوشدورودودوم و بزن و برقص برقراره
یه بار شیطون درگوشم گفت لباس مهمونی بپوشم و برم پایین، هرکی م پرسید بگم «فامیل عروسم»
بعدش ترسیدم اصن عروسی نباشه و تولد باشه!


June 26, 2014 ·

تایوین رو بسپریم به رامپل
پتایر بیلیش رو به رجینا؟
یا برعکس؟
یا دوتاشون رو به دوتاشون؟
* الان اپیزود 7 هستم


June 26, 2014 ·

خیلی بده آدم سر دوراهی بمونه
که اول پتایر خاک بر سر رو بکُشه
یا تایوین لنیستر رو.
* کلی فکر کردم ناسزایی مناسب تایوین پیدا نکردم در یه کلمه مقصود رو طوری برسونه که دلم خنک شه.
شاید همین نشونه باشه اول برم دخل اونو بیارم
_ من ته این فصلو می دونم ها، .. هیچی همین طوری! (چشمک چشمک)



June 25, 2014 ·

میگما، مارک!
الان یه 45 دقیقه این سمتا خلوته
به بروبچ بگو بیان یه تی بکشن


June 25, 2014 ·

وووی برم که نیمۀ دوم شروع شد!

June 25, 2014 ·

خوبه آرژانتین داره دینشو ادا می کنه
امیدوارم این ور هم بوسنی چندتا گل بخوره :))

June 25, 2014 ·

یعنی الان همه تون دارین فوتبال نگاه می کنین ؟ :)))


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد