__ خانۀ ارواح؛ ص
همچین ازش راضی نیستم گولبالک ها رو تنها تنها کباب کرده خورده
البته کیفیت و رایحۀ صابون هلویی سیو، یک دهۀ پیش خیلی بهتر بود.
طی 4-5 سال گذشته تغییراتی کرده که وقتی برای اولین بار حاصل این تغییر رو در دست گرفتم، حس کردم به مقدساتم توهین شده!
در راستای تأثیرات بو و رایحه :
عطر صابون هلویی سیو و صابون مایع بنفش گلرنگ برای من یادآور حس خوب
موفقیت ، در مسیر درست بودن و چشم اندازهای جدید برای کشف و شهود هست.
داستان تأثیر این حس با اندوه و غربت شروع میشه که خیلی زود در کنار خودشون جا برای حس های خوب باز کردن.
من
یک مادربزرگ هستم و سعی می کنم با نوشتن، به مخاطبانم بگویم ما در دنیایی
زندگی می کنیم که همه با هم ارتباط داریم. باید برای یکدیگر ارزش قائل
باشیم و به زندگی هم اهمیت بدهیم و به خاطر ساختن دنیایی بهتر برای همه
تلاش کنیم."
__ لویس لوری http://www.iranseda.ir/FullAudioBook/?g=825438&s=
از عصر تا حالا دلم شدید گرفته
سر غروب کاشف به عمل اومد بابت عطری هست که منو یاد شخصی می ندازه که ازش
خاطرۀ ناخوشایند دارم.. و البته این عطر، برام یادآور یه حسی هست که باید
زیر سر سازنده ش باشه!
و هنوز نرفتم دستمو بشورم تا از شرش خلاص شم
وزیر کشور رفته مجلس تا ساپورت خانوما رو ساپورت کنه
شنونده ها ساپورتش نکردن!
زنهار
انسان که به درون لاک خود می رود توشۀ لازم را با خود بردارد
لاک است پدر جان! پاتیل سحرآمیز نیس که!
__سیلوریوس
متن خبر:
«مدرس حملات انتحاری در بغداد هنگام تدریس نحوه استفاده از کمربند انتحاری، خود و ۲۱ دانشجویش را کشت!
توضیح: این اتفاق چهار ماه پیش در بغداد روی داده است. همان موقع اعلام
شده بود که کشتهشدگان از اعضای گروه «دولت اسلامی عراق و شام» یا داعش
بودهاند.»
از خلال کامنتها:
_ به درک
_ احوالپرسی دو مدرس داعش
مدرس اول : منفجرتیم
مدرس دوم : مخلصتم، انفجار از ماست
_ کاش کلاسش بزرگتر بود
_ یکی از دانشجوها!!! احتمالا به استاد تیکه انداخته، اونم به چای اینکه مثلا گچ پرت کنه، ضامن جلیقه رو کشیده!!!!
_ استاد اون قسمت آخرشو میشه یه بار دیگه توضیح بدید ....فوقع ما وقع...
_ عجب کلاسای شاد و مفرحی دارن
_ فکر کنم تنها راه مقابله با داعش تشویق آنها به حضور در کلاس های نیمه خصوصی داعشگری است
_ پس امتحاناتشون لغو شد؟؟
_ واسه عشقتو میدم قلبمو ... بووووم !!!
_ لطفا اسم شریف دانشجو را روی ت وریست نگذارید !!! متشکریم
_ مدرسان شریف
_ با تشکر از ایشون...امیدوارم این حرکات فرهنگی دور همیشون ادامه پیدا کنه...
_ آموزش ۱٠٠% تضمینی بوده!
_ من شنیدم بیچاره ها ترم آخری بودن. :'(
_ ...
ئه وا چه اوضاعی!
همین الان یه دختر خانم دقیقا هم اسم و هم فامیلی خودم دیدم اینجا
خیلی اتفاقی!
خدا نکشدت فیس بوک !!
« .. امروز
به خون دل
... »
« عمری که .. »
« .. قضا .. »
حس رجینا رو دارم در لحظاتی که هنری هی ازش دور میشه
ولی ملکه همیشه ملکه س. حتی اگه خیلیا دوسش نداشته باشن
خدافظ جام جهانی!
ما رفتیم خونه
* این جام هم دیشب واسه ما به پایان رسید.
به سفر رفتن مردم کار داریم
به شلوارک پوشیدنشون در سفر کار داریم
به چی کار نداریم آخه؟
ambidextrous:
adj. using both hands with equal ease
ذوالیمینین
Lorenzo: That's what brothers do. Two men whose blood flows in each other's veins.
لامصصب لورنزو!
بیخودی از فصل اول دوسش نداشتم
گریه مو درآورد
season II, ep II; Da Vinci's demons
ئه وا خاک بر سرت نکنن Zo
وسط اون هاگیر واگیر آخه ؟؟ :))))
دیوونه ایه برای خودش!
وقتی ونسا به لورنزو رازش رو گفت ..
همه اشک توی چشماشون حلقه زده بود .. هااارهارهار
نزدیک بود گریه م بگیره *فین فین
شکیرا روز پدر رو با این عکس تبریک گفته
حیف که پای میلان کوچولو وسطه وگرنه دوس داشتم ازش بپرسم:
پریشب جرارد بیرون یخ نزد؟ جاشو پشت در انداختی دیگه؟؟
* در راستای درس عبرت و این حرفا
یک جا هم در آسمان آبی صاف، پاره ابر گسترده ای در کار زدودن خستگی من شد.
شکل محو خدایی اساطیری را به خودش گرفته بود که با پیش روی ماشین در جاده،
واضح تر و پر هیبت تر میشد. خدایی با سر بزرگ و موهای افشان و بازوانی
ستبر که دستی برآورده بود به سمت پاره ای ابر در مقابلش. انگار در پی موجود
حقیری گذاشته بود که از سیطرۀ او قصد گریز داشت. با یک چرخش ماشین، موجود
به دخترکی گیسو بلند تبدیل شد که انگار ناامیدانه در آسمان شنا می کرد و
خدای اساطیری با تمام حجمش از او دست بر نمی داشت. حجم خدایگانی پس از
دقایقی به ماهی بزرگی تبدیل شد که سایه روشن زیبایی روی آبشش داشت . انگار
ماهی می خواست دخترک را ببلعد.
متاسفانه ماشین با سنگدلی دور زد و تصویر لاهوتی محو شد.