کتاب, کتاب, کتاب

1. جلد ششم هری عزیزم را با صدا و خوانش نازنین استیون فرای گوگولی گوش می‌دهم و لذت می‌برم. لذت می‌برم از این خواندن حرفه‌ای که از کتاب‌خواندن خودم هم شیرین‌ترست. لذت می‌برم از جزئیات و کشمکش‌های کوچک داستان هری در مسیر پیرنگ قوی آن که هر یک حساب‌وکتابی دارد و در گره‌گشایی مؤثر است.

ــ در کتاب، نارسیسا ملفوی خودش به اسنیپ پیشنهاد سوگند ناگسستنی داد؛ در فیلم، بلاتریکس. چون در کتاب‌ها به شخصیت نارسیسا بیشتر اشاره شده بود و در آن بخش خاص از کتاب (ابتدای فصل «بن‌بست اسپینر») مادری درمانده و مصمم [1] بود برای نجات پسرش. اما در فیلم، درمانده و کمرنگ بود و بیشتر انگار بنا بود بر شخصیت شیطانی بلاتریکس تأکید شود تا جبهة ولدمورت هم بیشتر برای مخاطب روشن و شناخته شود.اصلاً آن آتش‌زدن خانة ویزلی‌ها هم به همین دلیل بود.

2. کتاب عزیز آسمان سرخ در سپیده‌دم عالی بود. یادم باشد حتماً برای خودم نسخه‌ای از آن تهیه کنم. یک‌سوم انتهایی آن را در مترو می‌خواندم که اشک به چشمانم هجوم آورد. بعد از مدت‌ها، خیلی خیلی دلم می‌خواست می‌توانستم گریه کنم.

ــ آغاز و پایان خوب و مناسب (از نظر زمان: تولد بن/ همراه‌شدن با جکی) کتاب ستودنی است؛ این از ویژگی‌هایی است که خواندن این کتاب را، غیر از نوجوانان،‌ برای بزرگسالان هم جذاب می‌کند. نکتة جالب‌توجه دیگر لحن طنزآلود آنا (راوی) است که، در کل کتاب، خیلی به‌جا و پذیرفتنی خودش را نشان می‌دهد؛ بیشتر ذهنیات آنا و تک‌گویی‌های درونی اوست درمورد افراد دیگر و طوری نیست که با درون‌مایة‌غمگین و اندوه شخصیت‌ها منافات داشته باشد.

باز هم درمورد این کتاب دوست‌داشتنی خواهم نوشت؛ یا فقط خلاصة‌ آن را و یا همراه با چیزهای دیگری که به نظرم برسد.

[1]. اولین‌بار بود که ناخودآگاه از هر دو برابر desperate در کنار هم استفاده کردم! به یاد سریال محبوبم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد