«خطاب به پروانه‌ها» یا ...

1. شما چقدر زیاد شده‌اید!

دانای‌ـکل‌ـنوشت: البته دلیلش را دیروز فهمیدم.


2. اما دیروز صبح یک‌لحظه منظرة ترسناکی از فیلم‌های خاصی را مجسم کردم که با حملة رتیل‌ها، مورچه‌ها یا پرندگان به شهر همراه بود‍!

قدم اول: می‌دانی مغزت عادت کرده از بعضی چیزها تصویرهای وحشتناک غیرواقعی یا ناممکن بسازد یا به سمت چنین تصاویری برود.

قدم دوم: سعی می‌کنی سرِ خرِ چموش مغزت را کج کنی. با زور که به هدفت نمی‌رسی چون خر قبرسی است. پس فهمیده‌ای که باید از ترفند هویج استفاده کنی. به‌یاد توکا کوچولوی کتاب کنسرو غول، برایش ساندویچ پویج درست کن!

ته آن تصویر چندثانیه‌ای وحشتناک، فکر کردم: «خب آدم بلایی سرش بیاید، با این مخلوقات زیبای نازک‌بدن باشد بهتر است تا خیلی چیزهای دیگر!»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد