انقدر پطرس نباشین، همیشه لازم نیست انگشت بکنین توی سوراخ سد!

اگر بخوام با واژه و اصطلاح و مثل اون با قضیه برخورد کنم، از واژۀ «عذاب» استفاده می کنم.

اگر بخوام احساس واقعی م رو با این کلمه بگم، باید بگم بزرگترین «عذاب»ی که همیشه تو زندگی م کشیدم و می کشم، اینه که «نمی تونم» اون طور که درسته و تشخیص میدم و ازم برمیاد، در زندگی و شخصیت و رفتار اونایی که برام مهمن، تأثیر بذارم.

گاهی اوقات، مسئلۀ فاصله درمیونه، گاهی طرف راه نمیده، .. ولی بیشتر این موارد رو با یه حرکت متفاوت و با برداشتن یه قدم بلندتر از قبل میشه پشت سر گذاشت. بدتر از اون، وقتیه که خودت حاضری، دست کم حاضری تلاش کنی و درهای بسته رو بکوبی، می بینی ممکنه بتونی در طرف هم راهی پیدا کنی و «میخ آهنی» بالاخره خراشی «در سنگ» ایجاد کنه. راهی هست برای اینکه دلگرم باشی بتونی کاری بکنی. ولی نیروی بیرونی مسلطی باشه که سدّ راهت بشه. مثلاً آدمی که جلوتو بگیره یا طرف رو منصرف کنه، یا درنهایت، انقدر براش این قضیه سنگین باشه که حتی اگه موفق بشی تأثیر نسبتاً خوبی رو قضیۀ اول داشته باشی، خود این فرد مسئله بشه و باید هی انرژی بذاری اینور قضیه رو جمع و جور کنی و هی ماله بکشی و حاصل اسکی کردنای شخص ثالث روی خرابکاری های اولی و خودش رو نظاره کنی و شروع کنی به تمیزکاری.. یا بذاری بری اصلاً. باز هم با بار درد و بیچارگی باید بذاری بری.

نکنین این کارا رو!

اگر دیدین کسی می خواد تلاش کنه هی سدسازی نکنین. ای تو روحتون! نکنین بی ... ها!

_ اون موقعش که موقعش بود، نذاشتن بشه. حالا هم که می خوای حاصل گندهای «اون زمان» «خود اون ها» رو تا جایی که در توانت هست، از صحنۀ روزگار محو کنی، بهشون بر می خوره. بعد تازه توقع هم دارن، که چی؟ قبولشون داشته باشی، مثل خودشون رفتار کنی، ...

وای خدایا! کی می خوای بهشون نشون بدی اینا نتیجۀ حرفا و کارای خودشون بوده؟ که اگر کاری نمی کنن، لااقل دهنشونو ببندن و بکشن کنار. که «ادامه» ندن. دیگه چقدر این گلولۀ برفی باید در ناامیدی و تنهایی، از اون بالا روی برفا بغلطه و هی بزرگ و سنگین بشه و بیاد پایین و هی هولناک تر و خونه خراب کن تر بشه؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد